شاعر: اسماعیل نواب صفا
چه شب ها چه شب ها که از هجرت نخفتم
بدل چون- لاله داغت را نهفتم
نگفتم-غمت را مردم و با کس نگفتم
نيامد نيامد سرانجامم نيامد
نگارا خدارا بجـز خون جگر
چون لاله در جامم نيامد
گرفتار بلا گشتـم ، به عشقت مبتلا گشتم
ببين مهر و وفا را، خريدارم بلا را
به کف حسنی که زود آيد، چو گل ديری نمی پايد
چرا نازی به حُسنی، که می جويد فنا را
مران از درگه خود، گدای آشنا را
******************
گاه مي انديشم ، گاه سخن مي گويم و گاه هم سكوت مي كنم. از انديشيدن تا سخن گفتن حرفي نيست. از سخن گفتن تا سكوت كردن حرف بسيار است. در اين باور آنكه سخن را با گوش دل شنيد سخن سخني نغز و دلنشين می شود. اينبار نيز خواستم انديشه كنم ، سخن بگويم. خواستم سكوت كنم تا سكوت سخن را براي دل خود به تصوير بكشم. اي عزيز سفر كرده ، گر به آشيانه ام سفر كردي ، سكوتم را پاسخ ده...
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان
شعر و ادب و عرفان و آدرس http://www.sheroadab-zt.loxblog.com لینک نمایید
سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
خبرنامه وب سایت:
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 73
بازدید هفته : 322
بازدید ماه : 714
بازدید کل : 92253
تعداد مطالب : 1102
تعداد نظرات : 48
تعداد آنلاین : 1